گرفتگی شبانه عضلات پا عبارتست از اسپاسم غیرارادی و انقباص دردناک ماهیچه ی پا در خواب شب. در بیشتر موارد، عضلات ساق پا می گیرند، ولی این گرفتگی می تواند در ماهیچه های سایر قسمت های پا و از جمله ماهیچه ران نیز اتفاق بیفتد.
بیشتر اوقات، دلیل مشخصی برای گرفتگی عضلات پا در هنگام خواب وجود ندارد و معمولا این گرفتگی بی خطر است.
با افزایش سن، خطر ابتلا به این مشکل هم زیاد می شود.
زنان باردار نیز بیشتر از بقیه افراد دچار این نوع گرفتگی عضلات می شوند.
به ندرت گرفتگی عضلات پا در خواب، در اثر یک بیماری مثل بیماری سرخرگ محیطی (تنگ شدن سرخرگ ها، باعث کاهش جریان خون به اعضای بدن می شود)، دیابت و تنگی کانال نخاع رخ می دهد.
برخی داروها به خصوص آهن تزریقی، استروژن ها و ناپروکسن نیز باعث گرفتگی عضلات پا در خواب شب می شوند.
سندرم پای بی قرار گاهی اوقات با گرفتگی عضلات پا در خواب اشتباه گرفته می شود، در حالیکه این سندرم اختلال جداگانه ای است.
به طور کلی، درد از ویژگی های اصلی سندرم پای بی قرار نیست، ولی این سندرم می تواند باعث گرفتگی عضلات پا شود.
سایر دلایل گرفتگی عضلات پا در خواب شب عبارتند از:
۱- اختلالات ساختمانی
- بیماری عروق محیطی
- تنگی کانال نخاع
۲- مشکلات متابولیکی
- بیماری آدیسون
- سیروز کبدی
- پرکاری تیروئید
- کم کاری تیروئید
- نارسایی مزمن کلیه
- دیابت نوع ۱
- دیابت نوع ۲
۳- داروها و روش های درمانی
- داروهای فشار خون بالا
- داروهای ادرارآور (دیورتیک ها)
- قرص های جلوگیری از بارداری
- داروهای کاهش دهنده کلسترول خون (استاتین ها)
- دیالیز کلیه
۴- سایر مشکلات و شرایط
- کم آبی بدن
- اسهال
- خستگی عضلات
- آسیب اعصاب مثلا در اثر درمان سرطان
- استئوآرتریت
- بیماری پارکینسون
- بارداری
چه موقع نزد پزشک برویم؟
در بیشتر افراد، گرفتگی عضلات در خواب فقط آزاردهنده است و باعث بیدار شدن مکرر فرد از خواب می شود. اما در برخی موارد، نیاز به درمان پزشکی دارد.
در شرایط زیر فورا نزد پزشک بروید:
- گرفتگی شدید و دائمی عضلات
- گرفتگی شبانه عضلات بعد از تماس با یک ماده سمی مثل سرب
در موارد زیر یک وقت ملاقات با پزشک بگیرید:
- کاهش کارآیی فرد و انجام فعالیت های روزانه به سختی، زیرا گرفتگی عضلات پا باعث پریدن مکرر از خواب شب می شود.
- مشاهده ضعف و تحلیل عضلات پا همراه با گرفتگی آن ها
روش های خود مراقبتی
کارهای زیر به پیشگیری از عضلات پا در هنگام خواب کمک می کند:
۱- نوشیدن مقادیر زیادی آب و مایعات برای جلوگیری از کم آبی بدن
۲- کشش عضلات پا با تمرین ورزشی و یا پا زدن با دوچرخه ثابت برای مدت چند دقیقه قبل از خوابیدن
فعالیت های زیر ممکن است گرفتگی شبانه عضلات پا را کاهش دهند:
۱- خم کردن پاها به سمت سر
۲- مالیدن عضله گرفته شده با دست ها و یا کیسه یخ
۳- راه رفتن و یا آهسته تکان دادن پاها
۴- حمام کردن با آب گرم
http://eitaa.com/joinchat/3396141067Cab488de629
رفع اشکال کلیه دروس ریاضی دانشگاه در پیام رسان گپ
https://Gap.im/join/f0nuxn9rlB5aylqTDQ614suWQmh7Ya1mrvifgL0XwJX
رفع اشکال کلیه دروس ریاضی متوسطه اول و دوم در پیام رسان گپ
https://Gap.im/join/XrVbwNYc55L4rRmIDhF3YnzIWS3N6Ent1kJlH4xGruS
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
واقعیت تلخی که از آن با عنوان «دمانس» یا به اصطلاح مردم « آلزایمر» از آن یاد میشود، بیماری که اغلب در سنین بالای ۶۵ سال سراغ سالمندان میرود و آن وقت است که زندگی روی تازهای از خود را نشان میدهد.
۲۱ سپتامبر مصادف با ۳۱ شهریور روز جهانی آلزایمر نامگذاری شده است و کشورهای عضو انجمن جهانی آلزایمر همه ساله از ۱۵ شهریور تا ۱۵ مهرماه که ماه جهانی آلزایمرشناخته شده به اطلاع رسانی در مورد این بیماری و شیوع آن در دنیا میپردازند تا توجه مردم و به ویژه مسئولان را به مشکلات و مسائل مبتلایان به دمانس و بیماری آلزایمر جلب کنند.
شعار امسال ماه جهانی آلزایمر در سال ۲۰۱۸ «هر ۳ ثانیه یک ابتلا به دمانس در جهان» انتخاب شده است.
متاسفانه بیماران آلزایمری به دلیل اینکه سن بالایی دارند، بیشتر شامل بی مهری شوند و نبود حمایت و مراقبت مناسب و کمبود بودجه در تحقیقات مرتبط با دمانس و آلزایمر همیشه مورد تاکید انجمن جهانی آلزایمر بوده است.
به بهانه روز جهانی آلزایمر سری به تنها مرکز توانبخشی و مراقبت روزانه بیماران آلزایمری وابسته به انجمن آلزایمر زدیم تا کمی با حال و هوای بیماران آلزایمری و خدماتی که در این مرکز خیریه به آنها داده میشود باخبر شویم.
وارد مرکز شدم، در سالن همه پدربزرگها و مادربزرگها دور هم جمع شده اند و در حال سرود خواندن هستند، چه زیبا و شیرین با وجود ناتوانیهایی که برخی از نظر کلامی دارند، سرود «ای ایران» را با هم زمزمه میکنند، برخی پر شور و بلند و برخی آرام و رنجور، هر چند که بیشتر انها گویی در دنیای دیگری سیر می کردند و برخی گنگ و سردرگم بودند.
لحظات شیرینی را تجربه میکردم، همیشه بودن در کنار پدربزرگها و مادربزرگها احسای خوبی به انسان منتقل میدهد، هر چند کمی غمگین شدم و اشک در چشمانم حلقه زد، چرا که پدربزرگ من هم به آلزایمر مبتلا شده بود و در نهایت به خاطر این بیماری از بین ما رفت، با دیدن این پدربزرگها و مادربزرگها خاطراتم زنده شد و دلتنگ پدربزرگم شدم.
پس از کمی آشنایی با مرکز و خدمات آن، سراغ چند تن از همراهان بیماران رفتم، خانمی که همسرش به آلزایمر مبتلا شده بود و چند سال قبل حواس پرتی ها، گم کردن کلید و کارت بانکی همسرش را تجربه کرده بود، حتی خاطرهای را تعریف کرد که همسرش بر اثر اختلال در انجام کارهای خود، یک روز ۱۰ دقیقه کلید را در قفل فرو کرده بوده تا در را باز کند و ترس و وحشت وجودش را فراگرفته بوده که دزد لحظاتی بعد وارد منزل میشود و او بی دفاع چه کند؟
همه اینها مربوط به این بوده که حتی تصورش را نمیکردند که یک حسابدار توانمند روزی دچار فراموشی شود و به جایی برسد که عدد و رقمها را نتواند به درستی بنویسد، او و همسرش چند ماهی است که به مرکز توانبخشی میآیند و این خانم با خوشحالی از بهبود دست خط و رفتار همسرش حرف میزند، از اینکه دیگر ترس از حضور در بین مردم و فامیل را ندارد و دیگر همسرش قرص خواب نمیخورد هر چند که گلایههایی از کم توجهی به بیماران آلزایمری و ساعت کم مرکز داشت.
او برایم گفت که چطور در مراحل ابتدایی بیماری که نمیدانستند، همسرش آلزایمر گرفته وقتی با رفتارهای نادرست همسرش مواجه میشده بر سرش غر میزده و اعتراض میکرده است و حالا احساس شرمندگی میکرد کهای کاش زودتر میفهمیدیم تا رفتار درستی با او داشتیم.
دختر جوانی را میبینم که همراه مادرش به مرکز خیریه توانبخشی بیماران آلزایمر آمده است، به سراغش رفتم و از او نیز کمی در مورد مشکلات بیماران آلزایمری پرسیدم، مادر این دختر جوان چند سالی است به آلزایمر مبتلا شده است، از اینکه چطور مادری که روزی تکیه گاه و حلال مشکلات دخترش بوده و حالا به دلیل این بیماری رفتارش، چون کودکی شده است و نیاز به مراقبت دارد.
اغلب همراهان از خدمات رسانی این مرکز رضایت داشتند و اینجا مامنی برای عزیزانشان شده بود و دست اندرکاران به آنها کمک میکنند تا در برابر بیماری آلزایمر شکست نخورند و بتوانند زندگی بهتری برای خود و بیمارشان رقم بزنند، اما مشکل اغلب آنها این بود که تنها یک مرکز در تهران وجود دارد و آن هم نصف روز پذیرای بیماران است.
خانم ابراهیمی که همسرش به آلزایمر مبتلاست از رفتار مردم جامعه و بی توجهی مسئولان گلایه داشت، از اینکه روزی به همراه همسرش سوار اتوبوس شده بودند و راننده به دلیل اینکه خانم ابراهیمی کنار همسرش ایستاده بوده حاضر به حرکت نشده و با وجود اینکه توضیح داده است که همسرم آلزایمر دارد و ممکن است در ایستگاهی اشتباهی پیاده و گم شود، باز هم راننده همراهی نکرده و در نهایت او و همسرش از اتوبوس پیاده شدند و از آن روز تا به حال دیگر سوار اتوبوس نشده است و گلایه داشت که در این سن من و همسرم از حتی برخی امکانات عمومی نمیتوانیم استفاده کنیم و با حقوق بازنشستگی چطور مدام باید پول تاکسی و آژانس بدهند.
سن بالا، حقوق کم بازنشستی، فردی که روزی مایه عزت خانواده بوده و خانواده را مدیریت میکرده حالا به مثابه یک کودکی نیاز به مراقبت دارد، هزینههای دارو و درمان و توانبخشی همه اینها ذرهای از درد خانوادههایی است که بیمار آلزایمری دارند.
بیماران آلزایمری به دلیل اینکه کسی را نمیشناسند و نمیتوانند چیزی را به خاطر بسپارند گاهی اختلال شناختی و به یادآوردن موجب می شود حتی در بیان رنگ ها و اسم حتی خوراکی ها اشتباه کنند و برخی بیماران در بیان رنگ ها یا اسم نخود و لوبیا هم دچار مشکل بودند، به همین دلیل به مراقبت بسیاری نیاز دارند و گاهی نیاز است که ۲ نفر از یک بیمار مراقبت کنند، خانواده بیمار آلزایمری حتی نمیتواند خواب عمیقی داشته باشد، زیرا ممکن است بیمار هر لحظه از خواب بیدار شود و به دلیل فراموشی دست به کاری بزند یا از خانه برود و خطری جان او را تهدید کند.
در مرکز توانبخشی، بیماران آلزایمری تمرینات دسته جمعی مختلفی از جمله تمرینات توانبخشی برای تقویت عضله ها و قدرت انجام کارهای روزانه مثل نوشتن و حرکت کردن می بینند، همچنین مشاوره های روانشناسی و حقوقی به بیماران و خانواده ها داده می شود و به انها کمک می شود تا بتوانند بهتر کارهای روزانه خود را مستقل انجام دهند.
متاسفانه تعداد مراکز توانبخشی مراقبت از بیماران آلزایمری در کشور به تعداد انگشنتان ۲ دست هم نمیرسد و خانوادههای این بیماران با مشکلات بسیاری مواجه هستند، گاهی این خانواده نیاز دارند تا ۲ روز بیمارانشان را به مرکزی مراقبتی بسپارند و برای تجدید روحیه و قوای جسمی به سفر بروند یا به کارهای عقب مانده زندگی خود برسند، این در حالی است که کشور با بحران سالمندی و بیماری های مربوط به این دوران روبروست.
معصومه صالحی رئیس انجمن آلزایمر ایران ا اشاره به افزایش جمعیت سالمندی در ایران گفت: جمعیت سالمندان جهان در حال افزایش است و ایران اکنون در جایگاه سوم افزایش جمعیت سالمندی در دنیا ایستاده است.
وی در ادامه درباره بیماری دمانس و آلزایمر توضیح داد و گفت: دِمانس اختلال شناخت و حافظه است و آلزایمر شایعترین نوع بیماری محسوب میشود، بیماری در روند پیشرفت خود حافظه و عملکرد مغزی مانند قدرت فکر کردن، تحلیل و استدلال فرد را تحت تاثیر خود قرار میدهد و در نهایت بیمار نمیتواند کارهای عادی و روزمره زندگی خود را به خوبی انجام دهد.
صالحی با بیان اینکه هر سه ثانیه یک نفر در جهان به دمانس مبتلا میشود، اظهار کرد: در ایران هر ۱۱ دقیقه یک نفر به دمانس مبتلا میشود و با توجه به افزایش جمعیت سالمندی در کشور باید به این بیماری و روشهای پیشگیری توجهی بیشتری داشت.
وی با اشاره به آمار ابتلا به دمانس در ایران گفت: تخمین زده میشود که در ایران حدود ۷۰۰ هزارنفر مبتلا به دمانس باشند و همه این افراد نیاز به مشاورههای تخصصی و مراقبت دارند.
رئیس انجمن آلزایمر با بیان اینکه ۶۰ درصد دمانسها را آلزایمر تشکیل میدهد، افزود: یک سری از دمانسها به دلیل اختلالات تیروئید، مصرف برخی داروها، فشارخون، دیابت و افسردگی بروز میکند که اگر علل این دمانسها تشخیص داده شود، این دمانسها درمان پذیر است.
وی با اشاره به علائم آلزایمر که به تشیخص بیماری در مراحل اولیه و کند کردن روند آن کمک میکند، اشاره کرد و گفت: اختلال در حافظه و فراموشی، ناتوانی در انجام کارهای روزانه و فراموش کردن آنها به عنوان مثال ممکن است فرد رکعتهای نماز را فراموش کند و دام سوال کند نماز خوانده است یا نه؟، مشکل در تکلم، گم شدن و گم کردن آدرسها یا وسائل، تغییر رفتار و شخصیت و گوشه گیری برخی از علائم بیماری آلزایمر محسوب میشوند.
رئیس انجمن آلزایمر ایران به هزینه بالای بیماری آلزایمر و مشکلات خانواده بیماران اشاره کرد و افزود: بیماران آلزایمر ۳۶ ساعت در ۲۴ ساعت نیاز به مراقبت دارند و بسیاری از انها را نمیتوان حتی یک لحظه تنها گذاشت و این مسئله گاهی موجب مشکلات بسیاری برای خانوادهها میشود.
صالحی ادامه داد: بیماران آلزایمری گاهی لجبازی میکنند و به دلیل مشکلات شناختی با اعضای خانواده بد رفتاری دارند و این مسئله موجب میشوند که اعضای خانواده یک بیمار آلزایمری بیشتر از سایر افراد در خطر ابتلا به افسردگی قرار بگیرند و متاسفانه مراکز شبانه روزی در کشور نداریم تا یک روز در هفته یا سه روز در ماه از بیمار مراقبت کند و خانواده در این چند روز سفر بروند یا استراحت کنند.
وی افزود: ما به بهزیستی درخواست ایجاد مرکز مراقبت کوتاه مدت بیماران آلزایمری را اده ایم تا با تاسیس این مراکز خانوادهها بتوانند یک یا ۲ روز در هفته استراحت کنندو به امور شخصی خود برسند.
صالحی با بیان اینکه ما «سند ملی دمانس» را به سفارش معاونت اجتماعی وزارت بهداشت تدوین کردیم، گفت: امیدواریم هر چه زودتر این سند تصویب و وارد کوریکولوم آموزشی دانشگاهها شود.
رئیس انجمن آلزایمر ایران در ادامه از تاسیس چند مرکز آلزایمر خبر داد و گفت: در ماه جهانی آلزایمر در ۱۱ استان کشور با همکاری صندوق بازنشستگی کشور مراکز آلزایمر راه اندازی میشوند و اکنون در ۵ استان مرکز آلزایمر داریم البته در تهران بیمارستان روزبه و علوم پزشکی شهیدبهشتی مرکز حافظه دارند، اما این مراکز تخصصی آلزایمر نیستند.
http://eitaa.com/joinchat/3396141067Cab488de629
رفع اشکال کلیه دروس ریاضی دانشگاه در پیام رسان گپ
https://Gap.im/join/f0nuxn9rlB5aylqTDQ614suWQmh7Ya1mrvifgL0XwJX
رفع اشکال کلیه دروس ریاضی متوسطه اول و دوم در پیام رسان گپ
https://Gap.im/join/XrVbwNYc55L4rRmIDhF3YnzIWS3N6Ent1kJlH4xGruS
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
از ولادت حسین بن علی (ع) که در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص) که شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفی که پیامبر راستین اسلام (ص) درباره حسین (ع) ابراز میداشت، به بزرگواری و مقام شامخ پیشوای سوم آگاه شدند.
سلمان فارسی می گوید: دیدم که رسول خدا (ص) حسین (ع) را بر زانوی خویش نهاده او را می بوسید و می فرمود: تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانی، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستی، تو حجت خدا و پسر حجت خدا و پدر حجتهای خدایی که نُه نفرند و خاتم ایشان،قائم ایشان (امام زمان عج) می باشد.
انس بن مالک روایت می کند: وقتی از پیامبر پرسیدند کدام یک از اهل بیت خود را بیشتر دوست می داری، فرمود: حسن و حسین را، (2) بارها رسول گرامی حسن (ع) و حسین (ع) را به سینه می فشرد وآنان را می بویید و می بوسید. (3)
ابوهریره که از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است، در عین حال اعتراف می کند که : رسول اکرم را دیدم که حسن و حسین را بر شانه های خویش نشانده بود و به سوی مامی آمد، وقتی به ما رسید فرمود هر کس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی نموده است. (4) عالیترین، صمیمیترین و گویاترین رابطه معنوی و ملکوتی بین پیامبر و حسین را میتوان در این جمله رسول گرامی اسلام(ص) خواند که فرمود:حسین از من و من ازحسینم (5)
حسین (ع) با پدر
شش سال از عمرش با پیامبر بزرگوار سپری شد، و آن گاه که رسول خدا (ص) چشم از جهان فروبست و به لقای پروردگار شتافت، مدت سی سال با پدر زیست. پدری که جز به انصاف حکم نکرد، و جز به طهارت و بندگی نگذرانید، جز خدا ندید و جز خدا نخواست و جز خدا نیافت. پدری که در زمان حکومتش لحظه ای او را آرام نگذاشتند،همچنان که به هنگام غصب خلافتش جز به آزارش برنخاستند...
در تمام این مدت، با دل و جان از اوامر پدر اطاعت می کرد، و در چند سالی که حضرت علی (ع) متصدی خلافت ظاهری شد، حضرت حسین (ع) در راه پیشبرد اهداف اسلامی، مانند یک سرباز فداکار، همچون برادر بزرگوارش می کوشید، و در جنگهای جمل، صفین و نهروان شرکت داشت. (6)
به این ترتیب، از پدرش امیرالمؤمنین(ع) و دین خدا حمایت کرد و حتی گاهی در حضور جمعیت به غاصبین خلافت اعتراض می کرد. در زمان حکومت عمر، امام حسین (ع) وارد مسجد شد، خلیفه دوم را بر منبر رسول الله (ص) مشاهده کرد که سخن میگفت. بی درنگ از منبر بالا رفت و فریاد زد: از منبرپدرم فرود آی... ی.
آخرین لحظات امام چگونه گذشت
مهمترین واقعه روز عاشورا شهادت سیدالشهداء حسین بن علی علیهالسلام است. در ادامه، قطرهای از آن دریای مصیبت عظمی و جانگداز بیان شده است.
امام اصحاب وفادار خود را صدا میزند
بعد از شهادت یاران باوفا، امام حسین علیهالسلام پیوسته به راست و چپ مینگریست و هیچ یک از اصحاب و یاران خود را ندید جز آنان که پیشانی به خاک ساییده و صدایی از آنها به گوش نمیرسید، پس ندا داد:
«یا مُسْلِمَ بْنَ عَقیلٍ، وَ یا هانِیَ بْنَ عُرْوَةَ، وَ یا حَبیبَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا زُهَیْرَ بْنَ الْقَیْنِ، وَ یا یَزیدَ بْنَ مَظاهِرَ، وَ یا یَحْیَی بْنَ کَثیرٍ، وَ یا هِلالَ بْنَ نافِعٍ، وَ یا إِبْراهِیمَ بْنَ الُحصَیْنِ، وَ یا عُمَیْرَ بْنَ الْمُطاعِ، وَ یا أَسَدُ الْکَلْبِیُّ، وَ یا عَبْدَاللَّهِ بْنَ عَقیلٍ، وَ یا مُسْلِمَ بْنَ عَوْسَجَةَ، وَ یا داوُدَ بْنَ الطِّرِمَّاحِ، وَ یا حُرُّ الرِّیاحِیُّ، وَ یا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ، وَ یا أَبْطالَ الصَّفا، وَ یا فُرْسانَ الْهَیْجاءِ، مالی أُنادیکُمْ فَلا تُجیبُونی، وَ أَدْعُوکُمْ فَلا تَسْمَعُونی!؟ أَنْتُمْ نِیامٌ أَرْجُوکُمْ تَنْتَبِهُونَ؟
أَمْ حالَتْ مَوَدَّتُکُمْ عَنْ إِمامِکُمْ فَلا تَنْصُرُونَهُ؟ فَهذِهِ نِساءُ الرَّسُولِ صلی الله علیه و آله لِفَقْدِکُمْ قَدْ عَلاهُنَّ النُّحُولُ، فَقُومُوا مِنْ نَوْمَتِکُمْ، أَیُّهَا الْکِرامُ، وَ ادْفَعُوا عَنْ حَرَمِ الرَّسُولِ الطُّغاةَ اللِّئامَ، وَ لکِنْ صَرَعَکُمْ وَاللَّهِ رَیْبُ الْمَنُونِ وَ غَدَرَ بِکُمُ الدَّهْرُ الخَؤُونُ، وَ إِلّا لَما کُنْتُمْ عَنْ دَعْوَتی تَقْصُرُونَ، وَلا عَنْ نُصْرَتی تَحْتَجِبُونَ، فَها نَحْنُ عَلَیْکُمْ مُفْتَجِعُونَ، وَ بِکُمْ لاحِقُونَ، فَإِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ».
ای مسلم بن عقیل! ای هانی بن عروة! ای حبیب بن مظاهر! ای زهیر بن قین! ای یزید بن مظاهر! ای یحیی بن کثیر! ای هلال بن نافع! ای ابراهیم بن حُصَین! ای عمیر بن مطاع! ای اسد کلبی! ای عبداللَّه بن عقیل! ای مسلم بن عوسجه! ای داود بن طرمّاح! ای حرّ ریاحی! ای علی بن الحسین! ای دلاورمردان خالص! و ای سواران میدان نبرد! چه شده است شما را صدا میزنم ولی پاسخم را نمیدهید؟ و شما را میخوانم ولی دیگر سخنم را نمیشنوید؟ آیا به خواب رفتهاید که به بیداریتان امیدوار باشم؟ یا از محبّت امامتان دست کشیدهاید که او را یاری نمیکنید؟
این بانوان از خاندان پیامبرند که از فقدانتان ناتوان گشتهاند. از خوابتان برخیزید، ای بزرگواران! و از حرم رسول خدا در برابر طغیانگران پست، دفاع کنید.
ولی به خدا سوگند! مرگ، شما را به خاک افکنده، و روزگار خیانت پیشه با شما وفا نکرده، وگرنه هرگز از اجابت دعوتم کوتاهی نمیکردید، و از یاریم دست نمیکشیدید، آگاه باشید، ما در فراق شما سوگواریم و به شما ملحق میشویم، إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ». (7)
امام حسین علیهالسلام فرمود: سلامم را به شیعیانم برسان
در روایتی آمده است: هنگامی که امام حسین علیهالسلام تنها شد به خیمههای برادرانش سر کشید، آنجا را خالی دید. آنگاه به خیمههای فرزندان عقیل نگاهی انداخت، کسی را در آنجا نیز ندید؛ سپس به خیمههای یارانش نگریست کسی را ندید، امام در آن حال ذکر «لَا حَوْلَ وَ لَاقُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِیِّ الْعَظِیمِ» را فراوان بر زبان جاری میساخت.
آنگاه به خیمههای زنان روانه شد و به خیمه فرزندش امام زین العابدین علیهالسلام رفت.
او را دید که بر روی پوست خشنی خوابیده و عمّهاش زینب علیهاالسلام از او پرستاری میکند. چون حضرت علی بن الحسین علیهالسلام نگاهش به پدر افتاد خواست از جا برخیزد، ولی از شدّت بیماری نتوانست، پس به عمّهاش زینب گفت: «کمکم کن تا بنشینم چرا که پسر پیامبر صلی الله علیه و آله آمده است» زینب علیهاالسلام وی را به سینهاش تکیه داد و امام حسین علیهالسلام از حال فرزندش پرسید: او حمد الهی را بجا آورد و گفت:
«یا أبَتاهُ ما صَنَعْتَ الْیَوْمَ مَعَ هؤُلاءِ الْمُنافِقِینَ؟؛ پدر جان! امروز با این گروه منافق چه کردهای؟».
امام علیهالسلام در پاسخ فرمود:
«یا وَلَدِی قَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطانُ فَانْساهُمْ ذِکْرَ اللَّهِ، وَ قَدْ شُبَّ الْقِتالُ بَیْنَنا وَ بَیْنَهُمْ، لَعَنَهُمُ اللَّهُ حَتّی فاضَتِ الْأَرْضُ بِالدَّمِ مِنَّا وَ مِنْهُمْ؛ فرزندم»
شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است و جنگ بین ما و آنان چنان شعلهور شد که زمین از خون ما و آنان رنگین شده است!».
حضرت سجّاد علیهالسلام عرض کرد:
«یا أبَتاهُ أَیْنَ عَمِّیَ الْعَبَّاسُ؟» پدر جان! عمویم عبّاس کجاست؟
در این هنگام اشک بر چشمان زینب حلقه زد و به برادرش نگریست که چگونه پاسخ میدهد- چرا که امام علیهالسلام خبر شهادت عبّاس را به وی نداده بود.
امام علیهالسلام پاسخ داد:
«یا بُنَیَّ إِنَّ عَمَّکَ قَدْ قُتِلَ، وَ قَطَعُوا یَدَیْهِ عَلی شاطِیءِ الْفُراتِ» پسر جان! عمویت کشته شد و دستانش کنار فرات از پیکر جدا شد!
علی بن الحسین علیهالسلام آن چنان گریست که بیحال شد. چون به حال آمد از دیگر عموهایش پرسید و امام پاسخ میداد: «همه شهید شدند».
آنگاه پرسید:
«وَ أَیْنَ أَخی عَلِیٌّ، وَ حَبیبُ بْنُ مَظاهِرَ، وَ مُسْلِمُ بْنُ عَوْسَجَةَ، وَ زُهَیْرُ بْنُ الْقَیْنِ؟»
برادرم علی اکبر، حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین کجایند؟
امام علیهالسلام پاسخ داد:
«یا بُنَیَّ إِعْلَمْ أَنَّهُ لَیْسَ فی الْخِیامِ رَجُلٌ إِلّا أَنَا وَ أَنْتَ، وَ أَمَّا هؤُلاءِ الَّذِینَ تَسْأَلُ عَنْهُمْ فَکُلُّهُمْ صَرْعی عَلی وَجْهِ الثَّری»
فرزندم! همین قدر بدان که در این خیمهها مردی جز من و تو نمانده است، همه آنان به خاک افتاده و شهید شدهاند.
پس علی بن الحسین علیهالسلام سخت گریست. آنگاه به عمّهاش زینب علیهاالسلام گفت: «یا عَمَّتاهُ عَلَیَّ بِالسَّیْفِ وَ الْعَصا» عمّه جان! شمشیر و عصایم را حاضر کن.
پدرش فرمود: «وَ ما تَصْنَعُ بِهِما» میخواهی چه کنی؟
عرض کرد: «أمَّا الْعَصا فَأَتَوَکَّأُ عَلَیْها، وَ أَمَّا السَّیْفُ فَأَذُبُّ بِهِ بَیْنَ یَدَیْ إِبْنِ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله فَإِنَّهُ لَاخَیْرَ فِی الْحَیاةِ بَعْدَهُ»
بر عصا تکیه کنم و با شمشیرم از فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله دفاع نمایم، چرا که زندگانی پس از او ارزش ندارد.
امام حسین علیهالسلام او را باز داشت و به سینه چسباند و فرمود: «یا وَلَدی أَنْتَ أَطْیَبُ ذُرِّیَّتی، وَ أَفْضَلُ عِتْرَتی، وَ أَنْتَ خَلیفَتی عَلی هؤُلاءِ الْعِیالِ وَ الْأَطْفالِ، فَإِنَّهُمْ غُرَباءٌ مَخْذُولُونَ، قَدْ شَمِلَتْهُمُ الذِّلَّةُ وَ الْیُتْمُ وَ شَماتَةُ الْأَعْداءِ وَ نَوائِبُ الزَّمانِ سَکِّتْهُمْ إِذا صَرَخُوا، وَ آنِسْهُمْ اذَا اسْتَوْحَشُوا، وَ سَلِّ خَواطِرَهُمْ بِلَیْنِ الْکَلامِ، فَإِنَّهُمْ ما بَقِیَ مِنْ رِجالِهِمْ مَنْ یَسْتَأْنِسُونَ بِهِ غَیْرُکَ، وَ لا أَحَدٌ عِنْدَهُمْ یَشْکُونَ إِلَیْهِ حُزْنَهُمْ سِواکَ، دَعْهُمْ یَشُمُّوکَ وَ تَشُمُّهُمْ، وَ یَبْکُوا عَلَیْکَ وَ تَبْکی عَلَیْهِمْ»
فرزندم! تو پاکترین ذریّه و برترین عترت منی و تو جانشین من بر این بانوان و کودکانی.
آنان غریب و بیکساند که تنهایی و یتیمی و سرزنش دشمنان و سختیهای دوران آنان را فرا گرفته است.
هر گاه که ناله سر دادند آنان را آرام کن، و چون هراسان شدند مونسشان باش و با سخنان نرم و نیکو، خاطرشان را تسلّی بخش. چرا که کسی از مردانشان جز تو نمانده است تا مونسشان باشد و غمهایشان را به وی باز گویند. بگذار آنان تو را ببویند و تو آنان را ببویی و آنان بر تو گریه کنند و تو بر آنان.
آنگاه امام علیهالسلام دست فرزندش را گرفت و با صدای رسا فرمود: «یا زَیْنَبُ وَ یا امَّ کُلْثُومِ وَ یا سَکینَةُ وَ یا رُقَیَّةُ وَ یا فاطِمَةُ، اسْمَعْنَ کَلامی وَ اعْلَمْنَ أَنَّ ابْنی هذا خَلیفَتی عَلَیْکُمْ، وَ هُوَ إِمامٌ مُفْتَرِضُ الطَّاعَةِ»
ای زینب! ای امّ کلثوم! ای سکینه! ای رقیّه! و ای فاطمه! سخنم را بشنوید و بدانید که این فرزندم جانشین من بر شماست و او امامی است که پیروی از او واجب است.
سپس به فرزندش فرمود:
«یا وَلَدی بَلِّغْ شیعَتی عَنِّیَ السَّلامَ فَقُلْ لَهُمْ: إِنَّ أَبی ماتَ غَریباً فَانْدُبُوهُ وَ مَضی شَهیداً فَابْکُوهُ؛ فرزندم! سلامم را به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه به شهادت رسید پس بر او اشک بریزید.
امام علیهالسلام لباس کهنه به تن کرد
هنگامی که امام حسین علیهالسلام عزم میدان کرد، فرمود: «ائْتُونی بِثَوْبٍ لا یُرْغَبُ فیهِ، الْبِسُهُ غَیْرَ ثِیابِی، لا اجَرَّدُ، فَانِّی مَقْتُولٌ مَسْلُوبٌ»
برایم جامه کهنهای بیاورید که کسی به آن رغبت نکند تا آن را زیر لباسهایم بپوشم و بعد از شهادتم مرا برهنه نکنند، زیرا میدانم پس از شهادت لباسهایم ربوده خواهد شد.
لباس تنگ و کوتاهی آوردند ولی امام علیهالسلام آن را نپوشید و فرمود: «هذا لِباسُ أَهْلِ الذِّمَّةِ» این لباس اهل ذمّه (کفّار اهل کتاب) است.
لباس بلندتری آوردند. امام علیهالسلام آن را پوشید سپس با بانوان حرم خداحافظی کرد.
در روایت دیگری آمده است هنگامی که لباس کهنه آوردند، چند جایش را پاره کرد (تا ارزشی برای بیرون آوردن نداشته باشد) و آن را زیر لباسهایش پوشید؛ ولی پس از شهادت امام (دشمن ناجوانمرد پست) آن را نیز از بدنش بیرون آوردند. (8)
گریه سکینه برای امام علیهالسلام
در آن هنگام حضرت سکینه گریه سر داد. امام وی را به سینه چسبانید و فرمود:
سَیَطُولُ بَعْدی یا سَکینَةُ فَاعْلَمی مِنْکِ الْبُکاءُ إِذَا الْحَمامُ دَهانِی
لا تُحْرِقی قَلْبِی بِدَمْعِکِ حَسْرَةً مادامَ مِنّی الرُّوحُ فی جُثمانی
وَ إِذا قُتِلْتُ فَانْتَ اوْلی بِالَّذِی تَأْتینَهُ یا خَیْرَةَ النِّسْوانِ
سکینه! بدان پس از شهادتم گریههای طولانی خواهی داشت. تا جان در بدن دارم با اشک حسرتت دلم را آتش مزن. ای بهترین زنان! هنگامی که شهید شدم پس تو از هر کس به سوگواری سزاوارتری. (9)
گفتگوی امام با زنان و بانوان حرم
امام حسین علیهالسلام به سوی خیمه رفت و ندا داد:
«یا سَکینَةُ! یا فاطِمَةُ! یا زَیْنَبُ! یا امَّ کُلْثُومِ! عَلَیْکُنَّ مِنِّی السَّلامُ»
ای سکینه! ای فاطمه! ای زینب! ای امّ کلثوم! خداحافظ من هم رفتم.
سکینه فریاد برآورد: پدرجان! آیا تسلیم مرگ شدهای!؟ امام پاسخ داد:
«کَیْفَ لا یَسْتَسْلِمُ مَنْ لا ناصِرَ لَهُ وَ لا مُعینَ؟» چگونه تسلیم نشود کسی که یار و یاوری برای او نمانده است؟.
سکینه گفت: پدر جان! (حال که چنین است) ما را به حرم جدّمان برگردان!
«هَیْهاتَ، لَوْ تُرِکَ الْقَطا لَنامَ» هیهات! اگر مرغ قطا را رها میکردند در آشیانهاش آرام میگرفت. (اشاره به اینکه ما را رها نخواهند کرد).
صدای گریه بانوان برخاست، امام آنان را آرام کرد و به سوی دشمن حملهور شد. (10)
موعظه امام به لشکر عمر سعد
امام حسین علیهالسلام به دشمنان نزدیک شد و خطاب به آنان فرمود:
«یا وَیْلَکُمْ أَتَقْتُلُونِی عَلی سُنَّةٍ بَدَّلْتُها؟ أَمْ عَلی شَریعَةٍ غَیَّرْتُها، أَمْ عَلی جُرْمٍ فَعَلْتُهُ، أَمْ عَلی حَقٍّ تَرَکْتُهُ؟»
وای بر شما! چرا با من میجنگید؟ آیا سنّتی را تغییر دادهام؟ یا شریعتی را دگرگون ساختهام؟ یا جرمی مرتکب شدهام؟ و یا حقّی را ترک کردهام؟.
گفتند: «إِنَّا نَقْتُلُکَ بُغْضاً لِأَبِیکَ» به خاطر کینهای که از پدرت به دل داریم، با تو میجنگیم و تو را میکشیم. (11)
مرگ بهتر از زندگی ننگین است!
امام علیهالسلام به میدان آمد و مبارز طلبید، هر کس از پهلوانان سپاه دشمن پیش آمد او را به خاک افکند، تا آنجا که بسیاری از آنان را به هلاکت رساند آنگاه به میمنه (به جانب راست سپاه) حمله کرد و فرمود: «الْمَوْتُ خَیْرٌ مِنْ رُکُوبِ الْعارِ» مرگ بهتر از زندگی ننگین است.
سپس به میسره (جانب چپ سپاه) یورش برد و فرمود:
أَنَا الْحُسَیْنُ بْنُ عَلِیِّ / آلَیْتُ أَنْ لا أَنْثَنی
أَحْمی عِیالاتِ أَبی / أَمْضی عَلی دینِ النَّبِیِ
منم حسین بن علی علیهالسلام، سوگند یاد کردم که (در برابر دشمن) سر فرود نیاورم، از خاندان پدرم حمایت میکنم و بر دین پیامبر رهسپارم. (12)
و در روایت دیگر آمده است، امام علیهالسلام فرمود: «مَوْتٌ فی عِزٍّ خَیْرٌ مِنْ حَیاةٍ فی ذُلٍّ» مرگ با عزّت بهتر از زندگی با ذلّت است. (13)
اگر دین ندارید آزاد مرد باشید!
امام علیهالسلام به هر سو یورش برد و گروه عظیمی را به خاک افکند.
عمر سعد فریاد برآورد: آیا میدانید با چه کس میجنگید؟ او فرزند همان دلاور میدانها و قهرمانان عرب است، از هر سو به وی هجوم آورید.
بعد از این فرمان چهار هزار تیرانداز از هر سو امام علیهالسلام را هدف قرار دادند و از سوی دیگر به جانب خیمهها حملهور شدند و میان آن حضرت و خیامش فاصله انداختند.
امام علیهالسلام فریاد برآورد:
«وَیْحَکُمْ یا شیعَةَ آلِ أَبی سُفْیانَ! إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دینٌ، وَ کُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَکُونُوا أَحْراراً فی دُنْیاکُمْ هذِهِ، وَارْجِعُوا إِلی أَحْسابِکُمْ إِنْ کُنْتُمْ عَرَبَاً کَما تَزْعُمُونَ»
وای بر شما! ای پیروان آل ابی سفیان! اگر دین ندارید و از حسابرسی روز قیامت نمیترسید لااقل در دنیای خود آزاده باشید، و اگر خود را عرب میدانید به خلق و خوی عربی خویش پایبند باشید.
شمر صدا زد: ای پسر فاطمه! چه میگویی؟ امام علیهالسلام فرمود: «أَنَا الَّذی أُقاتِلُکُمْ، وَ تُقاتِلُونی، وَ النِّساءُ لَیْسَ عَلَیْهِنَّ جُناحٌ، فَامْنَعُوا عُتاتَکُمْ وَ طُغاتَکُمْ وَ جُهَّالَکُمْ عَنِ التَّعَرُّضِ لِحَرَمی ما دُمْتُ حَیّاً»
من با شما جنگ دارم و شما با من، ولی زنان که گناهی ندارند، پس تا زمانی که زنده هستم، سپاهیان طغیانگر و نادان خود را از تعرّض به حرم من باز دارید.
شمر گفت: راست میگوید. آنگاه به لشکریان خویش رو کرد و گفت: «از حرم او دست بردارید و به خودش حمله کنید که به جانم سوگند هماوردی است بزرگوار!
سپاه دشمن از هر طرف به سوی امام علیهالسلام حملهور شدند و امام در جستجوی آب به سوی فرات رفت ولی سپاهیان همگی هجوم آوردند و مانع شدند.
مناجات با خدا و نفرین به دشمن
در روز عاشورا امام حسین علیهالسلام به سوی فرات روانه شد که شمر گفت: به خدا سوگند! به آن نخواهی رسید تا در آتش درآیی!
شخص دیگری گفت: یا حسین! آیا آب فرات را نمیبینی که مثل شکم ماهی میدرخشد!؟ به خدا سوگند! از آن نخواهی چشید تا آنکه با لب تشنه از جهان چشم بپوشی!
امام علیهالسلام گفت: «اللَّهُمَّ أَمِتْهُ عَطَشاً» خدایا! او را تشنه بمیران.
راوی میگوید: به خدا سوگند پس از نفرین امام آن شخص به مرض عطش گرفتار شد، به گونهای که پیوسته میگفت: به من آب دهید! آبش میدادند تا آنجا که آب از دهانش میریخت ولی همچنان میگفت: آبم دهید که تشنگی مرا کشت! پیوسته این چنین بود تا آنکه به هلاکت رسید!
تیری به پیشانی امام اصابت کرد
آنگاه مردی از سپاه دشمن به نام «ابوالحتوف جعفی» تیری به سوی امام رها کرد.
تیر به پیشانی امام اصابت کرد. آن را بیرون کشید، خون بر چهره و محاسن امام جاری شد، عرض کرد: «اللَّهُمَّ إِنَّکَ تَری ما أَنَا فیهِ مِنْ عِبادِکَ هؤُلاءِ الْعُصاةِ، اللَّهُمَّ أَحِصَّهُمْ عَدَداً، وَ اقْتُلْهُمْ بَدَداً، وَ لا تَذَرْ عَلی وَجْهِ الْأَرْضِ مِنْهُمْ أَحَداً، وَ لا تَغْفِرْ لَهُمْ أَبَداً»
خدایا! تو شاهدی که از این مردم سرکش به من چه میرسد. خدایا! جمعیّت آنان را اندک کن و آنان را با بیچارگی و بدبختی بمیران، و از آنان کسی را بر روی زمین مگذار و هرگز آنان را نیامرز.
سپس به آنان حمله کرد، و به هر کس که میرسید او را با شمشیرش بر خاک میافکند، این در حالی بود که تیرها از هر سو میبارید و بر بدن امام علیهالسلام مینشست و میفرمود:
«یا أُمَّةَ السُّوءِ! بِئْسَما خَلَّفْتُمْ مُحَمَّداً فی عِتْرَتِهِ، أَما إِنَّکُمْ لَنْ تَقْتُلُوا بَعْدی عَبْداً مِنْ عِبادِ اللَّهِ فَتُهابُوا قَتْلَهُ، بَلْ یُهَوِّنُ عَلَیْکُمْ عِنْدَ قَتْلِکُمْ إِیَّایَ، وَ ایْمُ اللَّهِ إِنّی لَأَرْجُوا أَنْ یُکْرِمَنِی رَبِّی بِالشَّهادَةِ بِهَوانِکُمْ، ثُمَّ یَنْتَقِمُ لی مِنْکُمْ مِنْ حَیْثُ لا تَشْعُرُونَ»
ای بدسیرتان! شما در مورد خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله بد عمل کردید. آری! شما پس از کشتن من از کشتن هیچ بندهای از بندگان خدا هراسی ندارید، چرا که با کشتن من قتل هر کس برایتان آسان خواهد بود. به خدا سوگند! من امیدوارم که پروردگارم شما را خوار و مرا به شهادت (در راهش) گرامی بدارد. آنگاه از جایی که گمان نمیبرید انتقام مرا از شما بگیرد.
حصین بن مالک سکونی فریاد برآورد و گفت: «ای پسر فاطمه! چگونه خداوند انتقام تو را از ما بگیرد؟
امام علیهالسلام فرمود: «یُلْقی بَأْسُکُمْ بَیْنَکُمْ وَ یَسْفِکُ دِماءَکُمْ، ثُمَّ یَصُبُّ عَلَیْکُمُ الْعَذابَ الْأَلیمَ»
نزاع و اختلاف در میانتان میافکند و خونتان را میریزد آنگاه شما را به عذاب دردناک گرفتار میسازد.
امام علیهالسلام همچنان میجنگید تا آن که زخمهای بسیاری بر بدن مبارکش وارد شد. (14)
تیری به گلوی امام اصابت کرد
در روایتی آمده است: هنگامی که دشمنان، امام را آماج تیرها قرار دادند تیر به گلوی امام اصابت کرد و فرمود:
«بِسْمِ اللَّهِ وَ لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِاللَّهِ، وَ هذا قَتیلٌ فی رِضَی اللَّهِ»
به نام خداوند و هیچ حرکت و نیرویی جز از جانب خدا نیست و این شهیدی است در راه رضای خدا! (15)
اصابت سنگ به پیشانی امام و زدن تیر سه شعبه بر سینه ایشان
امام علیهالسلام خسته شد، خواست اندکی بیاساید که ناگاه سنگی آمد و به پیشانی امام رسید، خون جاری شد.
امام دامن پیراهنش را بالا زد تا خون از چهرهاش پاک کند که تیر سه شعبه مسمومی آمد و به سینه امام علیهالسلام فرو نشست.
امام (دعای قربانی خواند و) فرمود: «بِسْمِ اللَّهِ وَ بِاللَّهِ وَ عَلی مِلِّةِ رَسُولِ اللَّهِ» به نام خدا و به یاری خدا و بر آیین رسول خدا.
آنگاه سرش را به آسمان بلند کرد و عرض کرد: «إِلهی إِنَّکَ تَعْلَمُ أَنَّهُمْ یَقْتُلُونَ رَجُلًا لَیْسَ عَلی وَجْهِ الْأَرْضِ ابْنُ نَبِیٍّ غَیْرَهُ» خدای من! تو آگاهی که اینان کسی را میکشند که در روی زمین پسر پیامبری جز وی نیست.
سپس تیر را بیرون کشید. خون همچون ناودان جاری شد. دستش را بر محلّ زخم گذاشت، چون از خون پر شد آن را به آسمان پاشید و قطرهای از آن به زمین بازنگشت!
بار دیگر دست را از خون پر کرد و آن را به سر و صورت کشید و فرمود:
«هکَذا وَاللَّهِ أَکُونُ حَتّی أَلْقی جَدّی رَسُولَ اللَّهِ وَ أَنَا مَخْضُوبٌ بِدَمی، وَ أَقُولُ: یا رَسُولَ اللَّهِ قَتَلَنی فُلانٌ وَ فُلانٌ»
آری، به خدا سوگند! میخواهم با همین چهره خونین به دیدار جدّم رسول خدا صلی الله علیه و آله بروم و بگویم: ای رسول خدا فلان و فلان مرا شهید کردند. (16)
عرش خدا از اسب به زمین افتاد
امام علیهالسلام بر اثر زخمهای فراوان از اسب به زمین افتاد، ولی برخاست.
خواهرش زینب علیهاالسلام از خیمهها بیرون آمد و با نالهای جانسوز میگفت: «لَیْتَ السَّماءُ إِنْطَبَقَتْ عَلَی الْأَرْضِ» کاش آسمان بر زمین فرو میافتاد.
عمر بن سعد را دید که نزدیک امام علیهالسلام ایستاده است. فرمود: «أَیُقْتَلُ ابُوعَبْدِاللَّهِ وَ أَنْتَ تَنْظُرُ إِلَیْهِ؟» ای عمر بن سعد! اباعبداللَّه علیهالسلام را شهید میکنند و تو نظاره میکنی!؟
اشک از دیدگان عمر سعد (دیدند) جاری شد و صورتش را برگرداند و چیزی نگفت. (17)
حضرت زینب علیهاالسلام فریاد زد: «وَیْلَکُمْ، أما فِیکُمْ مُسْلِمٌ» وای بر شما! آیا در میان شما مسلمان نیست؟
سکوت مرگباری همه را فرا گرفته بود و کسی پاسخی نداد. (18)
امام علیهالسلام ردایی به تن کرده و عمامه به سر داشت. و با آن که پیاده و زخمی بود چون سواران دلاور میجنگید، نگاهی به تیراندازان و نگاهی به حرم خود داشت و میگفت:
«أَعَلی قَتْلی تَجْتَمِعُونَ، أَما وَاللَّهِ لا تَقْتُلُونَ بَعْدی عَبْداً مِنْ عِبادِاللَّهِ، اللَّهُ أَسْخَطُ عَلَیْکُمْ لِقَتْلِهِ مِنِّی؛ وَ ایْمُ اللَّهِ إِنّی لَأَرْجُوا أَنْ یُکْرِمَنِی اللَّهَ بِهَوانِکُمْ، ثُمَّ یَنْتَقِمُ لی مِنْکُمْ مِنْ حَیْثُ لا تَشْعُرُونَ. أَما وَاللَّهِ لَوْ قَتَلْتُمُونی لَأَلْقَی اللَّهَ بَاْسَکُمْ بَیْنَکُمْ وَ سَفَکَ دِمائَکُمْ ثُمَّ لا یَرْضی حَتّی یُضاعِفَ لَکُمُ الْعَذابَ الْأَلیمَ»
آیا بر کشتن من با هم متّحد شدهاید؟ هان! به خدا سوگند! پس از من بندهای از بندگان خدا را نمیکشید که خداوند را بیش از کشتن من به خشم آورد.
به خدا سوگند! من امیدوارم خداوند مرا با خواری شما گرامی بدارد و انتقام مرا از آنجا که گمان نمیبرید از شما بگیرد.
هان! به خدا سوگند! اگر مرا به قتل برسانید، خداوند شما را گرفتار نزاعی در میان خودتان میسازد و خونتان را میریزد و (هرگز) از شما راضی نگردد تا عذاب سنگین و دردناکی به شما بچشاند. (19)
آخرین مناجاتهای امام علیهالسلام
امام حسین علیهالسلام در آخرین لحظات عمر گرانبهایش با خدای خود چنین مناجات میکرد:
«اللَّهُمَّ! مُتَعالِیَ الْمَکانِ، عَظیمَ الْجَبَرُوتِ، شَدیدَ الِمحالِ، غَنِیٌّ عَنِ الْخَلائِقِ، عَریضُ الْکِبْرِیاءِ، قادِرٌ عَلی ما تَشاءُ، قَریبُ الرَّحْمَةِ، صادِقُ الْوَعْدِ، سابِغُ النِّعْمَةِ، حَسَنُ الْبَلاءِ، قَریبٌ إِذا دُعیتَ، مُحیطٌ بِما خَلَقْتَ، قابِلُ التَّوْبَةِ لِمَنْ تابَ إِلَیْکَ، قادِرٌ عَلی ما أَرَدْتَ، وَ مُدْرِکٌ ما طَلَبْتَ، وَ شَکُورٌ إِذا شُکِرْتَ، وَ ذَکُورٌ إِذا ذُکِرْتَ، أَدْعُوکَ مُحْتاجاً، وَ أَرْغَبُ إِلَیْکَ فَقیراً، وَ أَفْزَعُ إِلَیْکَ خائِفاً، وَ أَبْکی إِلَیْکَ مَکْرُوباً، وَ اسْتَعینُ بِکَ ضَعیفاً، وَ أَتَوَکَّلُ عَلَیْکَ کافِیاً، أُحْکُمْ بَیْنَنا وَ بَیْنَ قَوْمِنا، فَإِنَّهُمْ غَرُّونا وَ خَدَعُونا وَ خَذَلُونا وَ غَدَرُوا بِنا وَ قَتَلُونا، وَ نَحْنُ عِتْرَةُ نِبَیِّکَ، وَ وَلَدُ حَبیبِکَ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِاللَّهِ، الَّذی اصْطَفَیْتَهُ بِالرِّسالَةِ وَ ائْتَمَنْتَهُ عَلی وَحْیِکَ، فَاجْعَلْ لَنا مِنْ أَمْرِنا فَرَجاً وَ مَخْرَجاً بِرَحْمَتِکَ یا أَرْحَمَ الرَّاحِمینَ».
خدایا! ای بلند جایگاه! بزرگ جبروت! سخت توانمند (در کیفر و انتقام)! بی نیاز از مخلوقات! صاحب کبریایی گسترده! بر هر چه خواهی قادری! رحمتت نزدیک! پیمانت درست! دارای نعمت سرشار! بلایت نیکو!
هر گاه تو را بخوانند نزدیکی! بر آفریدهها احاطه داری! توبهپذیر توبه کنندگانی! بر هر چه اراده کنی توانایی! و به هر چه بخوانی میرسی!
چون سپاست گویند سپاسگزاری! و چون یادت کنند یادشان میکنی!
حاجتمندانه تو را میخوانم و نیازمندانه به تو مشتاقم و هراسانه به تو پناه میبرم و با حال حزن به درگاه تو میگریم و ناتوانمندانه از تو یاری میطلبم تنها بر تو توکّل میکنم، میان ما و این قوم حکم فرما!
اینان به ما نیرنگ زدند، ما را تنها گذارده، بی وفایی کردند و به کشتن ما برخاستند.
ما خاندان پیامبر و فرزندان حبیب تو محمّد بن عبداللَّه صلی الله علیه و آله هستیم، همو که او را به پیامبری برگزیدی و بر وحیات امین ساختی. پس در کار ما گشایش و برون رفتی قرار ده، به مهربانیت ای مهربانترین مهربانان.
آنگاه افزود: «صَبْراً عَلی قَضائِکَ یا رَبِّ لا إِلهَ سِواکَ، یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ، مالِیَ رَبٌّ سِواکَ، وَ لا مَعْبُودٌ غَیْرُکَ، صَبْراً عَلی حُکْمِکَ یا غِیاثَ مَنْ لا غِیاثَ لَهُ، یا دائِماً لا نَفادَ لَهُ، یا مُحْیِیَ الْمَوْتی، یا قائِماً عَلی کُلِّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ، احْکُمْ بَیْنی وَ بَیْنَهُمْ وَ أَنْتَ خَیْرُ الْحاکِمینَ»
پروردگارا! بر قضا و قدرت شکیبایی میورزم، معبودی جز تو نیست، ای فریادرس دادخواهان! پروردگاری جز تو و معبودی غیر از تو برای من نیست.
بر حکم تو صبر میکنم ای فریادرس کسی که فریاد رسی ندارد! ای همیشهای که پایانناپذیر است! ای زنده کننده مردگان! ای برپا دارنده هر کس با آنچه که به دست آورده! میان ما و اینان داوری کن که تو بهترین داورانی. (20)
لحظات شهادت سالار و سرور شهیدان عالم
راوی میگوید: «کنار قتلگاه ایستاده بودم و جان دادن امام علیهالسلام را نظاره میکردم. بخدا سوگند! هرگز به خون آغشتهای را ندیده بودم که خون بدنش رفته باشد ولی این چنین زیبا و درخشنده باشد. آنچنان نور چهرهاش خیره کننده بود که اندیشه شهادت او از یادم رفت.
حسین علیهالسلام در آن حال شربتی آب میخواست. شنیدم مردی سنگدل و بیایمان پاسخ داد: آب نیاشامی تا بر آتش درآئی (نعوذ باللَّه) و از حمیم آن بنوشی. (وَاللَّهِ لا تَذُوقُ الْماءَ حَتَّی تَرِدَ الْحامِیَةَ فَتَشْرَبَ مِنْ حَمیمِها)
امام علیهالسلام در پاسخ فرمود: «إِنَّما أَرِدُ عَلی جَدِّی رَسُولِ اللَّهِ وَأَسْکُنُ مَعَهُ فِی دارِهِ فِی مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِرٍ وَأَشْکُو إِلَیْهِ ما ارْتَکَبْتُمْ مِنِّی وَفَعَلْتُمْ بِی»
بلکه من بر جدم رسول خدا وارد میشوم و در خانهاش در بهشت جایگاه صدق و در جوار قرب خدای مقتدر ساکن میشوم و از جنایاتی که نسبت به من روا داشتید به او شکایت میبرم.
سپاه ابن سعد با شنیدن این سخن چنان به خشم آمدند که گویا خداوند در دل آنها هیچ رحمی قرار نداده بود. (21)
شهادت امام حسین علیهالسلام در کربلا
هنگام مصیبت عظمی فرا رسیده بود. حالت ضعف بر امام علیهالسلام مستولی شده بود، هر کس با هر وسیلهای که در اختیار داشت به آن حضرت ضربه میزد، ولی هر کس به قصد کشتن نزدیک آن بزرگوار میشد، لرزه بر اندامش میافتاد و به عقب بر میگشت.
«مالک بن نمیر» نزدیک رفت و شمشیری بر فرق مبارکش زد که خون از سر آن حضرت جاری شد. امام علیهالسلام فرمود: «هرگز با آن دست، غذا و آب نخوری و خدا تو را با ظالمان محشور گرداند». در تواریخ آمده است که او پس از آن چون بیچارگان در نهایت فقر و تنگدستی به سر میبرد و دستانش از کار افتاد. (22)
«زُرعة بن شریک» ضربهای بر دست چپ آن حضرت وارد ساخت.
«سنان بن انس» با دو سلاح نیزه و شمشیر ضرباتی بر حضرت وارد ساخت، و به آن افتخار میکرد!
زمان به کندی میگذشت و جهان در انتظار حادثهای عظیم بود. عمر سعد میخواست که کار سریعتر تمام شود و انتظار به پایان رسد. به خولی بن یزید که در کنارش بود دستور داد که کار حسین علیهالسلام را تمام کند. وی پیش رفت تا سر از بدن آن حضرت جدا سازد ولی لرزه بر اندامش افتاد و به عقب برگشت.
«سنان بن انس» - بنا به نقلی- جلو رفت و شمشیری را حواله گلوی مبارک امام کرد و گفت: «ترا میکشم و سر از بدنت جدا میکنم در حالی که میدانم تو پسر رسول خدایی و پدر و مادرت بهترین خلق خدایند!» پس سر مبارک امام را از بدن جدا کرد. (23)
در روایت دیگر، شمر بن ذی الجوشن در خشم شد و روی سینه مبارک امام علیهالسلام نشست و محاسن آن حضرت را به دست گرفت و چون خواست امام را به قتل برساند، آن حضرت لبخندی زد و فرمود: آیا مرا میکشی در حالی که میدانی من کیستم؟
شمر گفت: آری، تو را خوب میشناسم، مادرت فاطمه زهرا و پدرت علی مرتضی و جدت محمد مصطفی است، تو را میکشم و باکی ندارم! پس با دوازده ضربه سر مبارک امام علیهالسلام را از بدن جدا ساخت. (24)
دگرگونی عالَم طبیعت پس از شهادت امام علیهالسلام
طبق نقل تواریخ بعد از شهادت آن حضرت، دگرگونیهایی در عالم تکوین رخ داد که خبر از وقوع حادثه عظیمی میداد. روایات مربوط به دگرگونیهای عالم را، شیعه و اهل سنت متفقاً نقل کردهاند از جمله:
بنا به نقل سید بن طاووس در لهوف: در آن وقت غبار شدید توأم با تاریکی و طوفان سرخ فام آسمان کربلا و اطراف را فرا گرفت، سپاه ابن سعد وحشت کردند و گمان نمودند بر آنها عذاب نازل شده است. (25)
«وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون» آنها که ستم کردند به زودی میدانند که بازگشتشان به کجاست! (سوره شعرا / 227)
***
ای پیکر برهنه ی بی سر حسین من
آیا تویی عزیز پیمبر، حسین من؟
پیدا نمیکنم به تنت جای بوسهای
جز جای تیر و نیزه و خنجر حسین من
بگذار تا زنم به گلوی بریدهات
یک بوسه با نیابت مادر حسین من
ای بر تنت سلام، جواب سلام ده
از حنجر بریده به خواهر حسین من
زخم تنت ز حد تصَوّر، بوَد فزون
زخم دلت هزار برابر، حسین من
ترسم کشند دختر مظلومه ی تو را
او را نگیر اینهمه در بر حسین من
برخیز و بر مسافر شامت، اذان بگو
قرآن بخوان، در این دم آخر حسین من
من آن مسافرم که ز خون گلوی تو
کردم خضاب، جان برادر، حسین من
گر بیتو میروم سفر شام، غم مخور
همراه ماست شمر ستمگر حسین من
«میثم» ز سوز سینه ی ما شعله میکشد
دستش بگیر در صف محشر حسین من
شعر مُقبل کاشانی به مناسبت روز دهم ماه محرم
روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاده از حرکت ذوالجناح وز جولان
هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
نه ذوالجناح دگر تابِ استقامت داشت
نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت
کشید پــا ز رکـاب آن خلاصه ی ایجاد
به رنگ پرتو خورشید، بر زمین افتاد
بلند مرتبه شاهی ز صدر ِ زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
(غلامرضا سازگار)
یک روح واحدند، ولی از بدن، جدا
در اتحاد نیست "تو" از "او" و "من" جدا
این دو، دو نیستند، تجلی وحدتند
پس باطناً یک اند ولی ظاهراً جدا
جسمش کنار خیمه و روحش کنار عرش
این گونه هیچ کس نشد از خویشتن جدا
می برد با خودش همه اهل بیت را
پس داشت می شد از همه پنج تن، جدا
حال غریب بهتر ازین که نمی شود
این است آخر عاقبت از وطن جدا
از نیزه ها بپرس چرا هر چه می کشید
اصلاً نمی شد از بدنش پیرهن جدا
در غارتش کسی به کسی پا نمی دهد
یا می شود لباس جدا، یا بدن جدا
افتاده است گوشه ی گودال سر جدا
افتاده است گوشه ی گودال تن جدا
این کشته هم حسین هم انگار زینب است
این دو، دو نیستند، ولو ظاهراً جدا
http://eitaa.com/joinchat/3396141067Cab488de629
رفع اشکال کلیه دروس ریاضی دانشگاه در پیام رسان گپ
https://Gap.im/join/f0nuxn9rlB5aylqTDQ614suWQmh7Ya1mrvifgL0XwJX
رفع اشکال کلیه دروس ریاضی متوسطه اول و دوم در پیام رسان گپ
https://Gap.im/join/XrVbwNYc55L4rRmIDhF3YnzIWS3N6Ent1kJlH4xGruS
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
آکندروپلازی جزو دستهای از بیماریهای عجیب است که قد بیمار را کوتاه و اندامهای او را بزرگ میکند.
زمانی که صحبت از بیماریهای مرگبار میشود ذهنمان به سمت بیماریهایی چون سرطان، ایدز، بیماریهای قلبی و غیره میرود، غافل از اینکه برخی از این بیماریهای کشنده ارتباطی با این موارد نداشته و بر اثر عواملی مختلف از جمله اختلالات هورمونی دربدن انسان رخ میدهند؛ بیماریهایی نادر که با تاثیر بر ظاهر انسان، عواقبی دردناک به همراه خواهند داشت. در این بخش به معرفی برخی از عجیبترین بیماریهای جهان میپردازیم.
آکندروپلازی جزو دستهای از بیماریهای عجیب و ناشناخته است که کمتر به گوش شما خورده است؛ نوعی اختلال ژنتیکی که بیشتر به شکل کوتولگی از آن یاد می شود. بر اثر بروز یک جهش ژنتیکی نادر در مبتلایان، پروتئین FGFR-3 یا گیرنده افجیاف (FGF) موجود در غضروف استخوانها، جا به جا شده و فرد به کوتاهی قد دچار میشود. قد آقایان در این بیماری از ۱٫۳۱ متر و در زنان از ۱٫۲۳ متر بیشتر نخواهد شد، اصولا افرادی که به این بیماری مبتلا میشوند بازوها و پاهای کوتاهی دارند.
مبتلایان به این بیماری توانایی ذهنی معمولی دارند و می توانند مانند یک فرد معمولی کارهای شخصی خود را انجام دهند.
سن بالای پدر از مهمترین عوامل آکندروپلازی است و در حدود ۸۰ درصد موارد، به دلیل جهش جدید در بدن رخ می دهد، در سایر موارد اصولا یکی از والدین به صورت چیرگی بیماری را به ارث بردهاند.
در اختلال اتوزومی غالب، جهشهای اختصاصی در FGFR3 باعث کوتولگی فرد می شود. کوتاهی قد، مشخصه عمده مبتلایان به آکندروپلازی است که باعث میشود بازو و اندامهای فرد رشد عادی داشته باشد اما با توجه به کوتاهی اندامهای ظاهری نامناسب دارند، همچنین فردی که به این بیماری مبتلاست محدودیت حرکت در آرنج و اشکال در باز کردن کامل آن، داشتن سر بزرگ با یک پیشانی برجسته، انگشتان کوتاه که انگشتان وسط و انگشتری از هم دور هستند ، آهسته شدن یا قطع تنفس برای یک مدت کوتاه، از نشانههای این بیماری است.
آکندروپلازی مشکلاتی متعدد را برای فرد ایجاد میکند؛ چاقی، عفونتهای مکرر گوش، افزایش تقعر در کمر و تحدب در پشت ، تنگی کانال نخاعی، پاهای پرانتزی، کمردرد در سن بلوغ، کاهش قدرت عضلات، کلاب فوت و درنهایت هیدروسفالی از جمله مشکلاتی است که فرد در اثر این بیماری خواهد داشت.
محققان معقتدند آکندروپلازی بیماری شایع نیست و از هر 15 الی 40 هزار تولد، یک نوزاد به این بیماری مبتلا خواهد شد.
80 درصد افراد مبتلا به آکندروپلازی والدین طبیعی و عادی دارند، اگر هر دوی والدین دچار این بیماری باشند فرزند آنها دچار آکندروپلازی شدید خواهد شد که در اغلب موارد مرده متولد خواهد شد و یا مدتی کوتاه بعد از تولد به علت نارسایی تنفسی فوت میکند.
یکی از سادهترین راهها برای تشخیص آکندروپلازی آزمایش DNA است که از نظر جهشهای FGFR3 میتواند در موارد مبهم کمک کننده باشد، خوب است بدانید برای اینکه بتوان تشخیص داد نوزادی به این بیماری مبتلا است یا خیر باید پیش از تولد، قبل از هفته 20 بارداری، آزمایش DNA داد تا بتوان اطمینان حاصل کرد، خصوصیات آکندروپلازی را نمیتوان با سونوگرافی پیش از هفته 24 بارداری شناسایی کرد.
یکی از موثرترین راههای درمان آکندروپلازی، درمان با هورمون رشد و افزایش طول قسمت تحتانی ساقها به روش جراحی است، در حال حاضر هر دو روش درمانی نتیجه مطلوب نگرفته و مورد بحث و جدل است.
اگر فرزند اول خانواده دچار آکندروپلازی باشد، احتمال ابتلای سایر فرزندها کم است، در مواردی که یکی از زوجین مبتلا به آکندروپلازی است، خطر عود در هر فرزند 50 درصد است، در مواردی که هر زوج مبتلا باشند، هر فرزند به احتمال 50 درصد دچار اکندروپلازی است، 25درصد احتمال اکوندروپلازی هوموزیگوت کشنده و به احتمال 25 درصد واجد قامت طبیعی هستند.
http://eitaa.com/joinchat/3396141067Cab488de629
رفع اشکال کلیه دروس ریاضی دانشگاه در پیام رسان گپ
https://Gap.im/join/f0nuxn9rlB5aylqTDQ614suWQmh7Ya1mrvifgL0XwJX
رفع اشکال کلیه دروس ریاضی متوسطه اول و دوم در پیام رسان گپ
https://Gap.im/join/XrVbwNYc55L4rRmIDhF3YnzIWS3N6Ent1kJlH4xGruS
-----------------------------------------------------------------------------------------------------
یک جراح عمومی از روش جدید درمانی به نام هایپکت، برای افزایش طول عمر بیماران سرطانی خبر داد.مهرداد بهلولی جراح عمومی گفت: در سال های اخیر شیوه درمانی جدید به نام جراحی سایتی داکشن وارد حوزه درمانی ما شده است، روش درمانی که در کشور آمریکا به وسیله یک پزشک آغاز و به تدریج در دنیا فراگیر شد.
این جراح عمومی با اشاره به عمر سه ساله این روش درمانی در ایران، افزود: در سرطانهای تخمدان، مزوتراپی شکم، سرطانهای آپاندیس، معده و کلوکتال، فرآیند جراحی در طول 8 ساعته انجام میشود، در این روش تمام سلولهای بافتهای تومورال قابل رویت در داخل شکم با جراحی برداشته شده و با استفاده از دستگاه هایپکت و در دمای 40 درجه و به مدت 90 دقیقه شیمی درمانی گرم شکمی انجام میشود.
بهلولی با بیان اینکه روش درمانی سایتی داکشن سبب درمان بسیاری از بیماران شده است، عنوان کرد: در افرادی که سلولهای سرطانهای تخمدان، آپاندیس، کلوکتال، مزو تلوما و معده دارند، اگر سلولهای سرطانی در داخل شکم پخش شده باشد، در صورتی که درگیری متاسازهای خارج از شکم و مزانس خارج از روده باریک نداشته باشند با استفاده از این روش درمانی جراحی خواهند شد.
وی در خصوص این نوع از روش جراحی، ادامه داد: جراح با یک برش شکمی از زیر جناق تا ناحیه پایین تمام سلولهای تومورال شکل را که قابلیت رویت دارد پاک خواهد کرد، به طوری که هیچ نوع توموری در داخل شکم باقی نخواهد ماند.
این جراح عمومی اضافه کرد: با استفاده از روش هایپکت در دمای 40 درجه سانتیگراد کار درمان ادامه پیدا میکند و در این روش با افزایش طول عمر بیماران، تعداد زیادی از بیماران به طور کامل درمان میشوند، همچنین 40 درصد از بیماران نیز طول عمر بالای 5 سال پیدا میکنند.
بهلولی عنوان کرد: بسیاری از بیمارانی که با روشهای قدیمی اقدام به جراحی میکنند طول عمرشان زیر سه تا چهار ماه بوده و هیچ روش درمانی مانند شیمی درمانی یا رادیو تراپی در بیماری آنها تاثیر ندارد.
وی تاکید کرد: در روش درمانی هایپکت، عامل گرما باعث افزایش اثر داروهای همیفو تراپی شده و با تاثیر کشنده بر روی سلولهای تومورال آن ها را از بین میبرد.
این جراح عمومی با اشاره به انجام این کار در داخل شکم به دلیل عدم انجام شیمی درمانی سیستماتیک، یاد آوری کرد: در روش هایپکت با دوز بالای در حدود 5 برابر شیمی درمانی معمولی، بدون بقی ماندن تاثیرات سیستمیک و اثراتی بر روی کبد و سایر ارگانها، دوز هموتراپی به بیمار داده خواهد شد.