ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 |
این داستان واقعی است و مربوط به دهه 40یا 50 است . در یک اتاق زایمان یک بیمارستان دو مادر منتظر به دنیا آمدن نوزادان خود هستند.
اولین مادر متاسفانه ممیرد و نوزادش زنده می ماند و پدری که در غم همسر و نگران نوزاد بدون مادر است.اما در تخت دوم برعکس متاسفانه نوزاد میمیرد و مادر زنده می ماند و پدری که نمی داند جواب همسرش را چه بدهد. فکری به ذهن پدر دومی می رسد و پیش پدر اول می رود و از او می خواهد که فرزند او را حاضر است به فرزند خواندگی قبول کند ودل مادری را شاد کند و پدر اول چون واقعا بی کس بودبه ناچار قبول میکند و حتی تا آخر عمر دیگر ازدواج نمی کند و از آن شهر به شهر دیگری بنابر شغلش منتقل می شود. 20 یا 30 سال از این جریان می گذرد. روزی پدر اول در دفترش نشسته بود. شخصی در زد و توی اتاقش آ مد---ببخشید شما آقای فلانی هستید------بله چه فرمایشی دارید--------سلام بابا من پسرتم.
----------------------------------------------------
داستان دوم
مادری پسری ناحلف و گردنه بگیری داشت. روزی مادر پسرش را صدا کرد و گفت مرگش نزدیک است و برایش کفنی از راه حلال تهیه کند. بعد از مدتی پسر کفن را تهیه کرد و مادر از او پرسید آیا کفن حلال است؟ و پسر در جوابش گفت آن چنان چوب به دنده اش محکم می کوبیدم که حلاله حلاله اش به هوا می رفت.!!!!!!!!!!!!!!!!!
--------------------------------------------------------------------------------------
استاد محمد سلمانی: «بیحرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست/ باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست»
---------------------------------
آدم را باید از کارهایش شناخت نه از سخنانش-----رمان مردی به نام اوه
----------
سعدی بر او درود
خدا را بر آن بنده بخشایش است////که خلق از وجودش در آسایش است
-----------------------------------------------------------سعدی بر او درود
آن شنیدستی که در اقصای غور
بار سالاری بیفتاد از ستور
گفت چشم تنگ دنیا دوست را
یاقناعت پر کند یا خاک گور
---------------------------------------------------------------------------
جهت ارتباط
با تفنگ شاید بتوان دنیا گرفت اما قلبها را هرگز
ولی با کتاب می توان دنیا و قلبها را فتح کرد.